ويژگي هاي انقلاب اسلامي ايران
ويژگي هاي انقلاب اسلامي ايران
انقلاب اسلامي ايران هم از نظر پيدايش، هم از نظر انگيزه و هم در کيفيت مبارزه در مقايسه با ديگر انقلاب هاي جهان تمايز اساسي دارد.(1) تمايزي که آگاهي از آن کمک مؤثري در شناخت توانايي هاي فرهنگي و سياسي جامعه ايران دارد و بهره برداري از آن درجهت اصلاحات اساسي در کشور داراي اهميت بسيار است. براي واضح تر شدن اين تمايز و اهميت آن به برخي از ويژگي هاي مهم انقلاب اسلامي ايران اشاره مي کنيم:
الف- مذهبي بودن: اين انقلاب هنگامي اتفاق افتاد که انجام انقلاب با ماهيت مذهبي به دليل فرهنگ سياسي حاکم بر جهان ناممکن مي نمود. انديشه هاي لائيک و سکولار، انديشه هاي فراگير جهان سياست بود. جهان دراين عصر با وجود اينکه عصر «تقابل ايدئولوژِ ي ها» ناميده شد ولي اين وفاق و وحدت نظريه وجود داشت که مذهب نمي تواند و نبايد در سياست دخالت نمايد. اين تفکر محصول نوگرايي اروپا بود که بعدها به کشورهاي جهان سوم نيز سرايت کرد. در ابتدا، اکثر حرکت هاي اصلاح طلبانه در جهان قبل و بعد از جنگ جهاني اول تحت تأثير ناسيوناليسم و ليبراليسم غربي بود. جنبش هاي سياسي در آمريکاي جنوبي، شاخ آفريقا و آفريقاي مرکزي و خاور ميانه همه از اين دست بودند.
مطرح شدن انديشه ي مارکسيسم و طرح جنايات استعمارگران غربي و استثمار صنعتي امپرياليسم غرب در کشورهاي جهان سوم از يک سو و پيروزي انقلاب بلشويکي در روسيه و به دنبال آن انقلاب سرخ چين از سوي ديگر باعث شد تا بسياري از ملت ها براي رهايي خود متوجه مارکسيسم، مارکسيسم لنينيسم و مائوئيسم شوند با اين تفاوت که جريان نو با مذهب ضديت داشت و با شعار «دين افيون توده هاست» به ميدان آمده و ماترياليسم و مادي گري را شعار خود ساخته بود. اين چنين جهان به دو قطب شرق و غرب تقسيم شد. نظام هاي محافظه کار، خواستار حفظ وضع موجود، متمايل به بلوک غرب و کشورها و نهضت هاي ترقي خواه و تحت ستم، به بلوک شرق متوجه شدند.
اما در جهان اسلام، ظلم و ستم دولت عثماني و ناتواني شيوه ها و دسيسه هاي استعمار غرب، دست به دست هم داد و انديشه سياسي و قديمي خلافت اسلامي را از کار انداخت. تلاش هاي نوگرايانه و اصلاح طلبانه سيد جمال الدين اسد آبادي در جهت مبارزه با استعمار انگليس و طرح بازگرداندن وحدت به مسلمانان وتلاش شاگردان او چون محمد عبده، رشيد رضا، عبدالرحمن کواکبي وعبدالرازق کم کم بي فروغ مي گشت.
مخالفت با حضور مذهب در جريان هاي سياسي - اجتماعي منحصر به تفکرات حاکم در غرب نبود بلکه اين روند به جهان اسلام نيز سرايت کرد. همان بلايي که سقوط کليسا بر ديانت سياسي مسيحي وارد کرد، سقوط حکومت عثماني در جهان اسلام بر مسلمانان اهل سنت وارد نمود. يأس و نااميدي از اصلاحات به طريق مذهبي باعث شد تا گرايش هاي سياسي ناسيوناليستي و مارکسيستي در بين مسلمانان رشد کند. شکست اعراب از اسرائيل جدايي نيروها از حرکت اسلامي را تشديد کرد. جنبش مذهبي اهل سنت که روزگاري الهام بخش حرکت هاي مذهبي - سياسي شيعه بود، در زمان انقلاب اسلامي ايران به ضعيف ترين حد خود رسيده بود.
در ايران تفکر سياسي مغرب زمين نقش مهمي در تحولات قبل و بعد از نهضت مشروطه داشت. بسياري از روشنفکران به دليل فقدان فکر بومي متحول، در اين دوران متأثر از فرهنگ غرب بودند. اساس مبارزات سياسي پس از مشروطه در ايران، غالبا مبتني بر اين فرهنگ بود اما کم کم ياس از کارآيي جنبش ناسيوناليستي و ليبرالي، بخش زيادي از نيروهاي جوان مبارز را به مارکسيسم متمايل ساخت. بخشي از گروه هاي مسلمان مبارز نير علي رغم تضاد شديد ايدئولوژيک بين اسلام و مارکسيسم به جريان هاي چپ مارکسيستي روي آوردند. براي مثال درسال 54 کادر مرکزي سازمان مجاهدين خلق رسما تغيير ايدئولوژي داد و آيه ي قرآن را از آرم سازمان حذف نمود.
ماده گرايي در بسياري از نوشته ها و سخنراني ها حتي تفاسير قرآن موج مي زد. نشريات گروه فرقان نمودي کامل از اين ماده گرايي بود. شهيد مطهري در کتاب «علل گرايش به مادي گراي» به بررسي علل و دلايل اين نوع گرايشها پرداخته و مي نويسد:
امروز کم و بيش اين چنين در مغز جوانان فرو رفته است که يا بايد خداپرست بود و مسالمت جو و يا عافيت طلب و ساکت و ساکن و بي تفاوت و يا بايد ماترياليست بود و پرخاشگر و دشمن استعمار و استثمار و استبداد.(2)
اين سنگر از طرف خداپرستان آنگاه خالي شد که در مدعيان پيشوايي ديني، روح عافيت طلبي پديد آمده و به عبارت صحيح تر، اين پديده از آن وقت رخ داد که مردمي عافيت طلب و اهل زندگي روزمره و به تعبير خود دين، اهل دنيا به جاي پيامبران و پيشوايان ديني نشستند و مردم به غلط اينها را که روحيه اي بر ضد روحيه ي پيامبران و امامان و تربيت شدگان واقعي آنها داشتند و اگر تشابهي در کار بود اندکي در قيافه و لباس بود، نماينده و مظهر و جانشين آنها دانستند.(3)
اينها مفاهيم ديني را آن چنان توجيه کرده و مي کنند که تکليفي براي خودشان ايجاد و ايجاب نکند و باعافيت طلبي کوچک ترين تضاد و تصادمي نداشته باشد، دانسته يا ندانسته مفاهيمي را تغيير دادند و عليه خود دين بکار بردند.(4)
ايشان عامل دوم را تفسير غلط از اسلام و خالي شدن مفاهيم ديني از حماسه و مبارزه دانسته و بي توجهي جوانان به اسلام را ناشي از همين تفسير غلط از اسلام مي داند و مي نويسد:
فکر ديني ما بايد اصلاح شود. تفکر ما درباره دين غلط است، غلط. به جرأت مي گويم از چهار مسئله فروع، آن هم در عبادات، چند تايي هم از معاملات، از اينها که بگذريم ديگر فکر درستي درباره ي اسلام نداريم... ما مسلمان هايي هستيم که فکرمان درباره ي اسلام غلط است... دين ترياک اجتماع است اما کدام دين؟ آن معجوني که ما امروز ساخته ايم.(5) بايد اعتراف کنم که مفاهيم ديني در عصر ما از هر گونه حماسه اي تهي گشته است.(6)
بنابراين اوضاع جهاني، منطقه اي و کشوري که شرايط ناشايست عيني از حرکت مذهبي را فراهم نموده بود از يک سو، و از سوي ديگر، ذهنيت نادرست بسياري از جوانان انقلابي که دين را فاقد گزاره هاي پرشور و انقلابي مي دانست، احتمال انجام يک انقلاب مذهبي را در کشور ما بعيد مي نماياند.
ب- رهبري کارآمد: يکي ديگر از ويژگي هاي شگفت انقلاب اسلامي ايران رهبري مؤثر و کارآمد آن بود. امام خميني رهبري با اخلاص، متقي، قاطع و مردم دوست بود. او سياستمداري آگاه و مردم شناسي بي نظير بود که صراحت بيان و شجاعتي فوق العاده داشت. ساده زيستي و سازش ناپذيري از ديگر ويژگي هاي ايشان بود. امام با احياي اسلام اصيل و نشان دادن روح عدالت طلبي و حماسي آن، جاني تازه در جسم بي رمق اسلام و مسلمانان دميد. او بر خلاف ديگر انقلاب ها، بدون داشتن سازمان سياسي و نيروهاي نظامي و پارتيزاني، تنها با اتکاء به خداو نيروهاي مردمي بر بزرگ ترين قدرت نظامي و تسليحاتي منطقه پيروز شد. امام خميني ايدئولوگ انقلاب بود و با طرد ارزش هاي ناصواب به ارائه ارزش هاي جديد پرداخت. او با طرح استراتژي و تبيين تاکتيک هاي لازم، انقلاب را تا پيروزي و سرنگوني نظام شاهنشاهي هدايت نمود. امام نه تنها رهبري دوران انقلاب را برعهده داشت بلکه در تکوين ساختار نظام اسلامي نيز نقش برجسته اي برعهده داشت.
شيوه مبارزه ي امام ساده و دور از پيچيدگي و سياسي کاري هاي معمول بود. او تنها با استفاده از نبوغ و جاذبيت خويش و تکيه بر شعارها و معيارهاي روشن اسلامي و قاطعيت خاص خود انقلاب را رهبري نمود. امام ابتدا موانعي را که بر سر راه مبارزه بود مرتفع نمود و با توجه به ناخرسندي مشترک عمومي مردم، وحدت لازم را براي مبارزات همگاني فراهم ساخت. او هدف اصلي را مبارزه و حمله ي بي امان به کانون فساد يعني سلطنت قرار داد و با طرح عدم مشروعيت نظام شاهنشاهي آن را بي اعتبار نمود.(7) امام با اعلام هدف نهايي که بر قراري حکومت دين سالار مردمي بود به بسيج ملت پرداخت و علي رغم فشارها و تلاش ها براي به سازش کشاندن مبارزه، به کمک توده هاي مردم انقلاب را به پيروزي رسانيد. او در دوراني که شاه توانسته بود رهبران مخالف سياسي را سرکوب يا مطيع سازد، يک تنه قدبرافراشت و همه را به حرکت در آورد و زبان گوياي مردم، احزاب و گروه هاي سياسي شد.
شهيد مطهري در بازگشت از ديدار امام در پاريس، درباره شخصيت امام مي گويد: ايشان را شخصيتي ديدم که به هدفش ايمان دارد.دنيا اگر جمع بشود نمي تواند او را از هدفش منصرف کند... به راهي که انتخاب کرده ايمان دارد. امکان ندارد بتوان او را از اين راه منصرف کرد... احدي مثل ايشان به روحيه مردم ايران ايمان ندارد... بالاخره بالاتر از همه او براي خدا قيام کرده و خداي متعال هم قلبي قوي به او عنايت کرده است که اصلا تزلزل و ترس ر آن راه ندارد...(8)
در دهه اي که به داشتن سياستمداراني بدگمان، سست عنصر، فاسد، بدبين و ناسازگار معروف بود، وي همچون فردي درستکار، مبارز، پويا، ثابت قدم و مهم تر از همه فاسدناپذير پاي به ميدان گذاشت در جامعه اي که رهبران سياسي آن هزار چهره و اهل زد و بند و خويشاوندپرستي اصلاح ناپذير بودند همچون مردان خدا که نه در جستجوي قدرت ظاهري بلکه در پي اقتدار معنوي هستند عمل مي کرد.(9)
شخصيت آيت الله خميني پهلو به پهلوي افسانه مي زند. هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسي، حتي به پشتيباني همه رسانه هاي کشورش نمي تواند ادعا کند که مردمش با او پيوندي چنين شخصي و چنين نيرومند دارند.(10)
ج- مشارکت مردمي: يکي از مشخصه هاي انقلاب اسلامي که اکثر تحليل گران و متخصصين تحولات اجتماعي را متحير نمود اين واقعيت بود که چگونه در ايران به ناگهان تقريباً شاهنشاهي شدند. چنين امري در انقلابهاي ديگر بي سابقه بود. براي مثال درانقلاب کبير فرانسه که در سال 1789 به پيروزي رسيد مردم نقش قاطعي در سقوط رژيم «بوربونها» نداشتند. گروهي از محققين مانند «گيزو» و «ژوره» انقلاب فرانسه را به بورژوازي منتسب مي کنند که در آن زمان حدود 1/5% جمعيت کشور فرانسه بودند. برخي ديگر مانند «ماتيز» اين انقلاب را نتيجه شورش طبقه اشراف و نجبا مي دانند که حدود 1% جمعيت فرانسه را تشکيل مي دادند. در سقوط رژيم «بوربونها» در انقلاب فرانسه حتي يک نفر هم کشته نشد.(11)
در روسيه نظام سياسي «رومانوفها» در اثر شکست هاي پي در پي در جنگ جهاني اول و مشکلات و بحران هاي اقتصادي آن چنان ضعيف و شکننده شده بود که با اولين حرکت کارگران کارخانه ها در شهر «پتروگراد» و عدم تمکين سربازان پادگان اين شهر براي سرکوبي قيام کارگران و پيوستن سربازان به کارگران معترض، رژيم 300ساله «رومانوفها» با استعفاي نيکلاي دوم سقوط کرد. تروتسکي از رهبران انقلاب روسيه در اين مورد مي گويد: اغراق نيست اگر بگوئيم که انقلاب فوريه توسط پتروگراد تحقق يافت وبقيه مملکت از آن تبعيت و پيروي کردند ومبارزه در جاي ديگر به جز پتروگراد تحقق يافت و بقيه مملکت از آن تبعيت و پيروي کردند و مبارزه در جاي ديگر به جز پتروگراد نبود... انقلاب با حرکت و ابتکار و قدرت يک شهر صورت گرفت که حداکثر 1/75 جمعيت کشور را تشکيل مي داد. تمام کشور در مقابل عمل انجام شده قرار گرفت.(12) تعداد کشته شدگان در اين دگرگوني و انقلاب 1400 نفر بود. اما در ايران بجز عده معدودي که وابستگي نزديک به رژيم شاه داشتند و يا منافع آنان با موجوديت رژيم به هم گره خورده بود ديگر اقشار و طبقات جامعه ازفقير و غني، شهري و روستائي، فارس و ترک، کردو لر، مسلمان و غيرمسلمان زن و مرد، پير وجوان گوئي روحي واحد يافته بودند. تبلور عيني اين همبستگي را مي توان در روزهاي عيد فطر، تاسوعا و عاشوراي 1357 در تهران و ديگر شهرهاي ايران سراغ گرفت. اين اراده جمعي براي مفسران و تحليل گران سياسي قابل هضم نبود و به قول «ميشل فوکو» چنين اراده اي «مانند خدا يا روح، شايد هرگز به چشم ديده نشود اما در تهران و در تمام ايران چنين اراده جمعي مشاهده شد.»(13)
د- سرعت پيروزي: انقلاب اسلامي ايران با چنان سرعتي تحقق يافت که براي هيچ يک از دست اندرکاران و تحليل گران سياسي قابل پيش بيني نبود. شاه در آذر ماه سال 1356 يعني حدود يک سال قبل از پيروزي انقلاب در مراسم فارغ التحصيلي دانشگاه افسري با اطمينان و غرور اعلام نمود:
کسي نمي تواند مرا سرنگون کند.من از حمايت کارگران، کشاورزان و بخش وسيعي از مردم عادي و روشنفکران، به علاوه از پشتيباني بي چون و چراي نيروهاي مسلح هفتصد هزار نفري ايران برخوردارم.(14)
يک ماه بعد «کارتر» در سفر خود به تهران، از ايران به عنوان «جزيره ثبات» ياد کرد و در اين امر به شاه ايران تبريک گفت.(15) سازمان جاسوسي آمريکا (سيا) در شهريور 57 گزارش داد:
«ايران نه تنها در يک موقعيت انقلابي قرار ندارد بلکه حتي آثار و علائمي از نزديک بودن انقلاب هم در آن به چشم نمي خورد.»(16)
«انتظار مي رود شاه در ده سال آينده نيز همچنان به صورت فعال در قدرت بماند.»(17)
برژنيسکي مشاور امنيتي کارتر بعد از پيروزي انقلاب مي گويد: بحران ايران در سراسر سال در حال رشد و نما کردن بود اما آمريکا آن را آن طور که بايد نشناخت. سازمان اطلاعاتي آمريکا تا سقوط 1978 تداوم حيات سياسي را در ايران پيش بيني مي کرد. (18) اين اعتقاد که شاه در داخل مملکت با قدرت حکومت مي کند و مخالف جدي ندارد، در محافل سياسي بين المللي مسلم بود و اين باور نسبت به مخالفين مذهبي حادتر بود. بسياري از ايرانيان حتي کساني که به مسائل سياسي آسيا بودند در محافل خصوصي مي گفتند: يک روحاني مسن که نه تشکيلاتي دارد و نه ارتش و سازمان نظامي و هيچ قدرت خارجي نيز از او حمايت نمي کند، چگونه مي تواند با رژيمي تا دندان مسلح و داراي سازمان هاي متعدد نظامي همچون ارتش، ژاندارمري، شهرباني، گارد جاويدان و ساواک مخوف با شبکه وسيع تبليغاتي چون راديو و تلويزيون و مطبوعات مقابله کند؟!
نويسنده که خود در متن جريان انقلاب بود و حوادث آن را تعقيب مي کرد به خوبي به ياد دارد که شبي مفسر راديوB.B.C به دنبال تحليل از گروه هاي اپوزسيون ايران و بيان ناتواني همه آنها در مقابله با رژيم شاه گفت: اما نيروهاي مذهبي ايران، آنها نيروي خطرناک و قابل توجهي براي رژيم شاه ايران محسوب نمي شوند.
حتي رهبران انقلاب نيز تحقق پيروزي انقلاب را با چنين سرعتي پيش بيني نمي کردند. عدم آمادگي رهبران انقلاب براي اداره حکومت و عدم پيش بيني نهادهاي جديد انقلاب و بيان عباراتي چون «انقلاب زودرس» يا «انقلاب سزارين شده» در سخنراني ها، گوياي اين واقعيت است که آنها هم فکر نمي کردند که رژيم شاه تا اين حد پوشالي و پوسيده باشد.
شناخت و فهم عميق اين انقلاب و مباني آن، به خصوص براي نسلهاي بعد از انقلاب از جهت هاي گوناگون ضروري است. ضرورت اين موضوع براي نسل تحصيل کرده جوان، بويژه دانشجويان که پرسشگري و آرمان خواهي خصيصه ي آنها و پاسداري از سنن علمي، فرهنگي و سياسي جامعه در کنار تعليم و پژوهش وظيفه ي آنها و مديريت و سياست گزاري کشور آينده ي آنهاست، بيشتر قابل درک است؛ چرا که شناخت وضع موجود و انجام تعهدات و مسؤوليت هاي اجتماعي و سياسي در حال و آينده در کشور فقط در پناه تحليلي آگاهانه و پژوهشگرانه از انقلاب و عوامل مؤثر در آن امکان پذير است. ما در مطالعه جامعه شناسانه از انقلاب اسلامي ايران در صدد هستيم که عوامل و نيروهايي که انقلاب اسلامي ايران را به وجود آوردند بشناسيم و مورد تحليل و ارزيابي قرار دهيم لذا اين نوشتار سعي در تبيين چيستي و چرايي «انقلاب» و چگونه به وجود آمدن انقلاب اسلامي در ايران دارد.
پی نوشت:
1- وصيتنامه امام خميني: شک نبايد کرد که انقلاب اسلامي ايران از همه انقلاب ها جداست. هم در پيدايش و هم در کيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام. صحيفه ي انقلاب، وصيتنامه امام خميني، سازمان چاپ و انتشارات 1369، ص 7.
2- مرتضي مطهري، علل گرايش به ماديگري، قم، نشر دفتر انتشارات اسلامي، ص 120.
3- مرتضي مطهري، علل گرايش به ماديگري، ص 123.
4- مرتضي مطهري، علل گرايش به ماديگري، ص 123.
5- مرتضي مطهري، ده گفتار، انتشارات صدرا، ص 150 - 147.
6- مرتضي مطهري، علل گرايش به ماديگري، ص 120.
7- صحيفه نور، ج2، ص 257، 267، 268، 274 و...
8- شهيد مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران، دفتر نشر اسلامي، ص 17 و 18.
9- يراوند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ص 655.
10- ميشل فوکو، ايراني ها چه رؤيايي در سر دارند؟ ترجمه حسين معصومي همداني، ص 64.
11- منوچهر محمدي، انقلاب اسلامي ايران در مقايسه با انقلاب فرانسه و روسيه، چاپ دوم، تهران، مؤلف، 1374، ص 119 - 901.
12- منوچهر محمدي، انقلاب اسلامي ايران در مقايسه با انقلاب فرانسه و روسيه، ص 128.
13- کلوبربر، پيربلامنبع:بنيان هاي انقلاب اسلامي ايران منبع:بنيان هاي انقلاب اسلامي ايران نشه، «ايران انقلاب بنام خدا» ترجمه قاسم صنعوي، انتشارات سحاب، ص 255.
14- روزنامه رستاخيز 14 آذر ماه 1356.
15- ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، ترجمه محمود شرقي، انتشارات هفته، ص 96.
16- انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، مجموعه مقالات، صادق زيبا کلام، معاونت امور اساتيد دروس معارف اسلامي، مقايسه تطبيقي پيرامون نظريه هاي مختلف، ص 86.
17- همان ص 87.
18- برژنيسکي، اسرار سقوط شاه، ترجمه حميد احمدي، تهران، جامي، ص 21.
منبع : سایت راسخون (www.rasekhoon.net)
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}